بعضی موقع ها خیلی از خودم‌تعجب میکنم .

خیلی زیاد 

از اینکه تو روز هزاران هزارتا فکر میاد تو ذهنم،  خیلی عجیبه ، بعضا حرفها و فکرهای خیلی خیلی متناقض هم..

از خودم تعجب میکنم که با خودم قرار یه کاری رو میذارم و بهش عمل نمیکنم...

از خودم تعجب میکنم که نمیدونم‌ چمه!

بلاتکلیف و نامعلوم الحال ...

این یکی تعجبم دیگه سر به فلک کشیده ، من‌هنوزم تو خیالاتم زندگی میکنم ، من هنوز هزارتا موقعیت تصور میکنم برا خودم و توشون غرق غرق میشم و مثلا با حضور یه آدم حقیقی از رویا میام بیرون ، قشنگ یه نقشی برای خودم متصور میشم و اون رو بازی میکنم....بازیگری !!!

مثلا اسم امسال خودم رو" نظم" گذاشتم ولی هنوز اونجوری که میخوام منظم نشدم...!

میخوام همه ی اینا رو بنویسم بزارم جلوی چشمام روی میزم، بلکه آدم بشم.

واقعا حالت دیوونه کننده ایه!

۹۸۰۱۳۱ ،۱۸:۰۱