شب بیست و یکم نصیبم نشد و روزیم در حد ۱۵ ، ۲۰ تا فراز از جوشن کبیر بود:)))
خیلی ناراحتم که نتونستم به خستگی جسمانی غلبه کنمو بیدار بمونم...
وز ۷ صبح تا ۶ عصر دانشکده بودم ، کاش زودتر برمی گشتم خونه:(
بعد اومدم و متوجه شدم مهمون داریم:/
با مامان سر این مسئله خیلی دعوا کردن و غر زدم ، شاید خدا جواب این کارهام رو داده... راست میگه دیگه! حقمه! اصلا درست برخورد نکردم ،خب دو شب قبلش اومدمعذرخواهی ولی موقع عمل اصلا فراموش کردم!!!
درست زمانی که باید با تقوا بودن و صبور بودن و احترام به مادر و تمرین میکردم کلا یادم رفت...
باید حواسم جمع باشه، شب بیست سومرو از دست ندم....
و چقدر ناراحتم :( اصلا انگار یه گنجرو از دست دادم...:(
خدا من رو ببخشه:(