الان پنجره ی اتاقم بازه. روبروم تو بالکن خونه روبروییه مامان و بچه ش از صبح نشستن و دارن بازی میکنن با همدیکه...

آخ آخ 

چه حس قشنگیه... با شیره ی وجودت بشینی بازی کنی ، حرف بزنی ...

و از همه مهم تر براش وقت بذاری...

 بچه هه هی نق میزنه، مامانه سعی میکنه ارومش کنه:))