شبیه به" هزارتو" می مانم...

۵۰ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۸ ثبت شده است

کاش همه ی فصل ها بهار بود...

عمیقا دلم‌نمیخواد تموم‌شه ...

اردیبهشت هم داره تموم میشه و من خیلی خیلی خیلی ناراحتم،  

البته تابستون هم عشقه ها 

ولی چیزی که نارحتم میکنه نزدیک شدن به پاییز لعنتیه!:/

۲۷ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۴:۰۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

چیزهایی هست که نمیدانی...

ولی اگه یه روزی خواستم به طرفم بگم دوستش دارم قطعا از عبارت: چیزایی هست که نمیدونی،  استفاده خواهم‌کرد*_*

.

یه وقتایی هم به خودم‌بگم : رهاش کن رئیس =)))

امشب فیلمشُ دیدم+_+

۲۶ اردیبهشت

۲۷ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۳:۵۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

برای اینکه طرفم نیست پیشم و من نیاز به وجود و حضورش دارم...

بخاطر همین قضیه و برای ارضای حس بودنش در کنارم، همش در اکانت توییترش به سر می برم که ببینم چی لایک کرده ، چی منشن کرده و حتی برای بار چندم توییت ها و عکس هایش را می بینم ،

به این‌حجم از فلاکت تا به حال رسیده اید؟

۲۷ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۳:۴۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

من‌واقعا نمیدونم چجوری اون‌رو تو دلم‌جا کنم.... کمک‌میخوام از خدا


۲۷ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۳:۴۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

یه سری هام هستن...

که به اسم بسیج گوه می زنن تو اسلام!

بعد یع حصار درست می کنن : هر کی مسلمونه ، انقلاب رو قبول داره ، خمینی ، خامنه ای ، همشون و ایدئولوژی شون رو هم قبول داره مسلمون واقعیه! حقه! و کسی که در این دایره نگنجه مسلمون واقعی نیست ، مسلمون امریکاییه و ما می توپیم بهش و میزنمیش و اینا! فقط واسه اینکه مثل ما نیست...

بعد همینا ادعای اینو میکنن که برپسب نزنید و هوچی گری نکنید و اینا

اخه داداش من نمیفهممت!چتهههههههههههه؟

ارام ، یاواش!

مثلا الان شما چند سال درس دین خوندی که انقدر راجع به مسلمون بودن یا نبودن یه نفر حکم صادر میکنی وقیح؟؟

این که فکر میکنن خودشون حقن و بقیه باطل بیشتر از همه اذیت کننده اس...

و من تو این یک سال دانشجو شدن بیشتر از همیشه صبور شدم...

یعنی کاری که دانشکاه با صبر من کرد مامانم تو این 18 سال زندگی نتونست با من بکنه!

#قدرت

خوشحالم از اینکه صبرم زیاد شده..

ناراحتم از اینکه زیاد چیزی نمیدونم...

خسته ام از اینستا..

 و درگیر حس دوست داشتنم!


۲۶ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۰:۴۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

دوباره باهم حرف زدیم ، دوباره من منتظرم!

دوباره باهم از درهای مختلف صحبت کردیم ،

اونم دو بار در فواصل زمانی مختلف ولی تو یه روز !

اقا من میکی رو دوست دارمش ولی واقعا باورنکردنیه که نمیتونم عین یه آدم عادی باهاش برخوردکنم، میدونی می ترسم! از اینکه بفهمه و حالا یه آدم مغرور بشه... اضلا می ترسم از اینکه واکنش نشون نده ، یا بده و من جوابی براش نداشته باشم.

وقت زیاد هست برای دلبری کردن؟ اصلا دلبری کردن؟ اصلا اون عاشق یکی دیگه نیست؟

چمیدونم!

یه سری به توییت هاش ریپ زدم ، ولی جوابم رو نداد... خب آدم زورش می گیره! بعد اونوقت جواب دوتا از بچه های ما رو داده بود... من عمیقا احساس حسادت کردم.... نمیدونم! اون حتی توییت های منم لایک نمیکنه!

کاش میشد عادی باشم . عادی برخورد کنم... کاش می شد دلش رو ببرم !

من تجربه کراش زدن داشتما!

ولی ناموفق بوده و از قضا متوجهم شدم که کارم اصلا اشتباه بوده ... وای میکی فرق داره ، خلی شبیه من فکر میکنه ... ولی نباید بفهمه من دوستش دارم ، چون می دونم اگه بفهمه یه جوری رفتار می کنه انگار که...

مدلش مدل سبحان نیست که اهل گفتگو باشه ، نمیدونم شایدم هست و واسه ما طاقچه بالا میذاره!

یه قضیه دیگه ای هم که وجود داره اینه که خیلی خونده ، خیلی می دونه و من هیچی!

اینم باعث میشه نتونم من باب خونده هامون باهاش وارد دیالوگ بشم...

کلا سخته دیگه...

هیچکس هم نمیتونه من رو بفهمه ، دارم اذیت میشم بشدت و امیدوارم خدا ببینه حالم رو

قطعا که می بینه ، ولی خب کاش جوابی بده واسش...

میخوام برم الان به مریم بگم برام فال حافظ بگیره.....

میام فالم رو اینجا میذارم


۲۶ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۰:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

در دنیای تو ساعت چند است؟

فقط میخوام بگم که عالی بود .

یه عشق ناب ،واقعا حتی و غیر قابل دسترس ♡

دوستشون دارم ...

دیوانگی های فرهادُ دوست دارم :))))

ولی گلی اذیتم میکنه، کسی که به زور میتونه درک کنه یه آدم عاشقُ ، اذیت کننده ست‌‌..

۲۵ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۵:۴۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

کاش مامانم انقدر راحت نزنه تو ذوقم!

بعضی موقع ها رفتاراش عجیب اذیتم میکنه ، 

ولی من یاد گرفتم جدیدا هیچی نمی گم بهش ، صبر ایوب...!

برای یک بار هم‌که شده میخوام‌تو زندگیم برم‌ بدم خیاطی برام‌مانتو بدوزه ، مامان اذیت میکنه ، خیلی ،،،

میگه برو بده مانتو بخر،  بدم نمیگه ها، اما اون جیزی که من‌میخوام تو بازار نیست و دوست دارم‌اینو بفهمه...

۲۴ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۳:۴۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

ارتفاع

امروز رفتیم در ارتفاع علوم‌اجتماعی و راجع به عشق صحبت کردیم ،،،

من به مائده گفتم قضیه شکست عشقیم رو...

و چقدر تلاطم حس میکنم در خودم ...

بگم بهش ، نگم بهش ؟

ظاهر مهمه ، مهم‌نیست ؟

عشق فرقش با دوست داشتن چیه؟

فراموش کنم ، نکنم؟

 و انقدر عشق رو برای خودم دست بالا و در دسترس در نظر گرفتم که فکر کنم هیج وقت هیچ عشقی رو تو زندگیم تجربه نکنم...

عشق که میگم‌منظورم احساس دو طرفه است ...

۲۴ اردیبهشت ۹۸ 

۲۴ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۸:۱۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

نیومدی ، نیومدی لعنتی!

نیومدی و دیر شد ، همین!

۲۴ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۷:۲۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو