منتظرتم بیای سر کلاس ، بیا بیا بیا ...
احمقانه ترین کار ممکن اینه که دانشجو با دانشجو دعوا کنه :)
+ واقعا نمیفهمم چتونه و از جون هم چی میخواید !
+ دلم میخواد یه بار بهشون بگم ببین نه اون کاره ایه ن تو پس بکشید بیرون !
+ عاشق اون پیامم که دختره تو گروه شورا عمومی فرستاد 😅 میگفت " جهادتون قبول " 😂 واقعا دلیل این همه لشکر کشی و حنجره پاره کردن چیه ؟ چی از جون هم میخواید ! چرا اونی که باید یه حرکتی بکنه سر جاش نیست و فقط دانشجو ها رو با یه سری ایدئولوژی پر سرو صدا و تو خالی میندازید وسط ؟
+ و دلیل این همه پافشاری و کنش بسیج رو متوجه نمیشم !
+ بابا باور کنید اگه انقدر همدیگه رو جریحه دار نکنیم همه چی بهتره میره جلو !
و اینکه واقعا به نظرم اگه بسیج خودشو الکی دخالت نمیداد اونا دادو بیداد هاشونو میکردن و میرفتن و تامام ! و انقدر کش نمیومد !
+ و واقعا ترجیح میدم قاطیشون نشم :||||||||||||
چون وقت تلف کردن محضه !
چون این چیزا همیشه هست و به هیچ جا نمیرسه !
و متاسفانه اونجایی که باید اقدام کنن میگن ایگنور مخاطب و اونجایی که باید ایگنور کنن تا میتونن حمله میکنن اونم چه حمله ای !
+ حوصله ادامه دادن این خضعبلات رو ندارم
...............................................................
از وبلاگ مائده کپی کردم چون دقیقا مثل خودش فکر میکنم-.-
حتی توییت خوندم که عاشورا رو دیدم... باباااا حااااجی کجای کاری؟://///
دیشب یکی اومده بود پیام ناشناس داده بود که
ایا تا حالا عاشق شدی ؟ و اگر اره بهش گفتی؟
من عصبی شدم و جوابشو دادم که چرا برات مهمه و اینا ... و این یه مسئله ی شخصیه ...
برگشت گفت همینجوری میخواستم دور هم باشیم:/
خلاصه بهش گفتم من واقعا تابحال عاشق نشدم چون احساس میکنم معنای عشق خیلی متعالی تر از این حرفاست که الان رایج شده...شده تا بحال از کسی خوشم بیاد ولی عاشق نشدم..!
اره واقعا... خیلی وقتا هم خودم رو توبیخ می کنم که چرا از فلانی خوشت میاد حتی... دیگه چه برسه به عشق و عاشقی...!
عجیبه نه؟
این دل لعنتی رو میگم...
حتی الان که دارم فکر میکنم می بیینم حتی اون صورت مچاله شده ت موقع خندیدن هم جذابه!
دیوونه شدم...
همش از همون روزی شروع شد که تصمیم گرفتیم باهم بریم انتخابات!
و این دل و خیال لعنتی من هم کافی بود تا تو رو تبدیل کنه به محبوب!
وای خدای من ، مگه میشه دوستت داشته باشم؟
منی که از صبح تا شب دارم بدت رو میگم!
و بهت فحش میدم... کار دله ها ...می بینی؟
شت!
اندر احوالات امروز بعد از جلسه ی انجمن...
بزرگوار= ادم متین و با وقار و با چارچوب و فلانی ..
-اف- رو من میشناختم تو اینستا ولی حقیقتا از نزدیک ندیده بودمش که بعد از اون روزی که برای مصاحبه اومدیم دانشکده باهاش گفتگو داشتم و همون روز با شیخ دربهای جدیدی از روابط به رومون گشوده شده بود =)
و جالبیش برام این بود که فامیلیم رو میدونست ، ولی من عین منگلا://
خلاصه باهم بعدا زیاد صحبت کردیم ، از متری شیش و نیم گرفته تا تئاتر و همکار شدن در بخش انتظامات روز جهانی...
دیشب اومد از سرخپوست و متری شیش و نبم دوباره حرف زدیم تا تو صف وایستادن های جشنواره و... و قرار شد سال بعد برامون سینما شکوفه بلیط بگیره:)))
تا صحبت راجع به روز/جهانی و ریلکس بودنش و نامهی ما و بحثهای شکل گرفته تو گروه شورا صنفی...
حالا اینا زیاد مهم نیست... اینکه برام آهنگ روزگار غریب قربانی رو فرستاد و گفت بشوره ببره تمام امشب رو خودش کلی بود:)))
.
و همین:)
میخواستم بگم آدم بی ریا و فروتن و خوبیه کلن و آدم از هم صحبتی باهاش خوشحال میشه .
22 اردیبهشت . 22:27