شبیه به" هزارتو" می مانم...

۲۹ مطلب در خرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

۱۴۰ مین

خدایا باید بنویسم از امشب و این‌حالی که دارم. 

و فقط یه چیز ازت میخوام

اونم اینکه یه عشق قشنگ و خدایی و اون چیزی که توذهنمه نصیبم‌کنی.

خدا من واقعا دوست دارم عشق واقعی رو تجربه کنم.

عشق واقعی و درستی که به سرانجام‌ می رسه،

همین

۰۳ خرداد ۹۸ ، ۲۳:۰۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

۱۳۹‌مین

امروز کلی با زهرا حرف زدم .

راجع به همه چی ،همه ی همه چی.

چله گرفتم برای اینکه به هیچ مذکری فکر نکنم.منظورم از فکر هم واضح دیگه...

قرار شد با زهرا اعتماد بنفسمون رو ببریم بالا ،

خیلی مشکلات شبیه به هم داشتیم.

اصلا یه آها اکسپرینس وحشتناکی دارم باهاش:)))

رفتم حموم و آخرش خواستم غسل کنم ،حالم‌بد شد و فشارم افتاد،

خیلی بد بود. زیاد.

اومدم رو تخت خوابیدم و پاهامُ دادم بالا تا خوب شدم.

مامان زد زیر رفتن به مراسم.

حالا من دارم‌فکر میکنم زنده از چیذر گوش کنم.

میخوام راجع به شب قدر بنویسم...


۰۳ خرداد ۹۸ ، ۲۱:۵۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

۱۳۷ مین

دیشب افطار نون و پنیر و خرما خوردم.

بعدش پیتزا

بعدش طالبی 

و بعدش کیک خونگی 

و نصفه شب اسهال شدم:))

۰۲ خرداد ۹۸ ، ۲۰:۴۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

۱۳۶ مین

مامان همین‌الان گفت یه کلاس فن بیان‌و سخنرانی برات پیدا کردم.

خیلی خوبه نقطه ضعف هات رو میدونه ولی جار نمیزنه،نمی کوبونه تو سرت... عوضش سعی میکنه برات راه حل پیدا کنه:))))

۰۲ خرداد ۹۸ ، ۲۰:۴۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

۱۳۴ مین

اومد پی وی بهم گفت(س.اف) ،میتونی‌ یه کاری انجام‌ بدی ؟ ساعتی هم ۱۵ تومن.

منم قبول کردم و یه بخشی از کاری که باید انجام‌ میداد رو براش انجام دادم.

باید ژانر سریال های مزخرف و درِپیت تلویزیون رو گونه شناسی میکردیم:/

خیلی کار خسته کننده ای بود ،خیلی!

مثلا اگه می گفتن ژانر سریال های ام بی سی رو بگو شاید برام جذاب تر می بود.

البته این اولین تجربه گونه شناسی هم بود.

کار سختیه ، چون تو اساسا نمیدونی اون ژانری که تو تشخیص میدی مدنظر کارگردان هم بوده یا نه...

کلا سخت بود، و از همه بدتر کار کردن با س.الف سخت ترش می کرد ،کلا کار کردت با جنس مذکر سخته، این نه هی به این فکر کنی الان راجع به من‌چه نظری داره و اینا...فکر میکنه من‌مونگولم:/ و از این داستانا 

آقا س واقعا دوستش داره ، هی به مخم می زنه برم به پسره بگم ، بعد میگم خب شاید این یکی دوستش نداشته باشه،  کلا وضعیت سختیه...

دیشب وقتی ویس داد میخواستم‌بهش بگم ، لحن صداتون خیلی شبیه س عه:))

ولی دست و دلم‌لرزید که نکنه نشه و من بخوام‌چیزی رو خراب کنم...

 

 

۰۲ خرداد ۹۸ ، ۱۹:۲۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

۱۳۳ مین

آقا من اشتباه میکردم:/

از اونجایی که ماه رمضون یه  روز دیر شروع شده ، فرداشب شب قدره

ولی من فکر میکردم‌امشبه، تازه کلی برنامه هم ریخته بودم:/

ای بر پدر تقویم لعنت!

فکر کنم‌مائده عاشق شده:') ندونم...

ولی آقا جالبی قضیه این بود که مامان گفت من همه جوریه پایه تم ،بریم بنی فاطمه:)))

۰۲ خرداد ۹۸ ، ۱۹:۱۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

۱۳۱ امین

درباره حس ترم ۲ باید بنویسم.

اما الان کا دارم برای امتحانا برنامه ریزی میکنم‌یادم‌میاد که چقدر به قولم‌عمل نکردم ،

و باید شب قدر حداقل بخاطر این یه دونه چیز خیلی منت خدا رو بکشم برای بخشش، منظورم از منت واقعا بد نیستا، باید خدا ببخشتم وگرنه من کی ام که بخوام منت بذارم سر خدا....

خدا خودش هوامُ داره ، من اینُ میدونم .

و قول میدم که تا اونجایی که میتونم نذر رو ادا کنم.

اخه خیلی هم سخت بود خداییش...

بارون بهاری میاد و ستم رو میذارم رد توری پنجره ،

عاشق باد و بارونم چون مبتونم حتی از روی توری هم قطراتشُ حس کنم:)))

۰۱ خرداد ۹۸ ، ۱۴:۴۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

نباید حرف بزنی

اگه آدم بخواد کارى رو تموم کنه نباید حرف بزنه !


اما اگه خیال نداشته باشه تموم بشه اون وقت مى تونه دهنشو وا کنه و هر چى دلش مى خواد بگه ...!


۰۱ خرداد ۹۸ ، ۰۹:۲۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

روز آخر ترم ۲

دیروز رفتیم قضیه رو واسه ی ز تعریف کردیم ، اونم واقعا تعجب کرده بود از این دیوانگی های استاد چرت!

گفت بیاید بریم پیش بیچ براش تعریف کنید ببینید نظر اون چیه، خب معاون آموزشیه، 

رفتیم پیشش و اونم گفت این استاد کلا احساسیه و تو فضای مجازی غرقه ،نباید زیاد باهاش وارد ارتباط تو مجازی بشید،

و بعدشم گفت خودتون بدید باهاش صحبت کنید ، اگر تهدیدتون کرد مبنی بر نمره و حذف و اینا ، بیاید به من بگید...

عین پدر اروممون کرد و بهمون راهکار داد، اخه من چقدررر دوستش دارم♡-♡

سر کلاس ۸ صبح سیاست فقط رفتم ۵ دقیقه نشستم بعد با زهرا اومدیم بیرون حرف بزنیم ، رفتیم تا دم‌مترو تربیت مدرس به استقبال سارا :)))

چند بار رفتیم تا طبقه ۵ تا ببینیم هست یا نه،  

سحری نخورده بودم و زبونم‌مثل چوب خشک شده بود ، روزه م رو باز کردم...

با زهرا رفتیم طبقه ۴ و آب خوردیم ، به اضافه یه های بای:))

هر کسی رو میدیدم بهش می‌گفتیم رای دادین؟؟؟:))))))

رفتیم با مه و مایی و فض و شیخ و زهرا تو کتابخونه بسیح شر و ور گفتیم و خندیدیم و بازی کردیم ،

بعدش رفتیم سالن مطهری ،برای برنامه شورا صنفی.

 

۰۱ خرداد ۹۸ ، ۰۸:۵۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو