شبیه به" هزارتو" می مانم...

۲۹ مطلب در خرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

۱۵۱ مین

حالم زا این همه تعلق به هم‌میخوره، از اینکه این دعا ها رو امشب میکنم...

میدونی خیلی بده ، اکثر دعاهام این دنیایین،  یعنی من چقدر درگیر این دنیام.

ولی خب نمیشه دعای دنیایی نداشت ، 

بالاخره دارم اینجا زندگی میکنم دیگه، 

ولی واقعا از خدا میخوام رها شم از تعلق ، رها شم از نفس و خواسته های نفسانی...

التماس دعا

۰۸ خرداد ۹۸ ، ۰۰:۳۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

۱۵۰ مین

این پست رو هر کی میبینه من رو یادش باشه امشب لطفا!

کار سختی نیست دعا برای همدیگه.

فقط کافیه بگیم خدایا هرکی التماس دعا گفته حاجتشُ بده ، همین.

التماس دعا

۰۷ خرداد ۹۸ ، ۲۰:۱۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

۱۴۹ مین

امروز بدون هیچ دلیل خاصی رفتم دانشکده .

کلاس نداشتم. نشستم تو حیاط و با م.غ سیاست خوندم.

بعدشم رفتیم‌نمازخونه ،نماز خوندیم

میخوام از م.ع بگم. کلا مهدیس رفیق روزای تلخ نیست، رفیق روزای خوب وخوش و خنده س ، رفیق حرفا و بحثای علمیه ، کلا غم هاش رو زیاد جار نمیزنه،  یه ذره همه چی رو به مسخره میگیره و شاید هیچ وقت برای درد رفیقش دوا نداشته باشه ، یا کلا بلد نباشه بگه که دواش چیه.

من خیلی دوست داشتم باهاش حرف بزنم. تو تلگرام بهش پیام دادم و حرفم رو تو ویس گفتم. سین زد ولی جواب نداد ، همینجوری جواب نداد و اینا.

بعد مهدیس بهش گفت ، گفت تلگرام خرابه ، ویسشونو گوش دادم و بعد باهم صحبت کردن.

 

.

.

میدونید آیا یه جعبه خرما معمولی ۴۰ هزار تومنه؟

میدونید که من در حسرت ماشین داشتنم؟ و پدر نمیخواد برام بخره؟

یعنی در جواب اینکه برام ماشین دست دوم میخری گفت بچه میدونی یه جعبه خرما ۴۰ هزار تومن شده ؟ دیگه برا مرده ها خیرات نمیکنن...

چی بگم خب؟

۷ خرداد

۰۷ خرداد ۹۸ ، ۲۰:۱۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

۱۴۷ مین

چون اون آدم واقعا برام دیگه یه آدم عادیه ، عرض بکنم که میخوام از روزای بدون‌فکر مذکر بنویسم.

حقاً عالیست:)))

به خودم ، به خونواده م و این چیزا فکر میکنم.

اون آدم میاد تو ذهنم ، نه که نیاد، ولی بعنوان چیز دیگه ای میاد...

خیلی خوشحالم.

خدا خوب میتونه همیشه کمک کنه:)))

ولی کلا یه چیزی بگم‌ و برم.

آقا،  وقتی بهتون پیام میدیم ،عاشق چش و ابروتون نیستیم که ، کارتون داریم:/

چس نکنید:/


۰۶ خرداد ۹۸ ، ۱۷:۴۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

۱۴۶ مین

شب بیست و یکم نصیبم نشد و روزیم در حد ۱۵ ، ۲۰ تا فراز از جوشن کبیر بود:)))

خیلی ناراحتم که نتونستم به خستگی جسمانی غلبه کنم‌و بیدار بمونم...

وز ۷ صبح تا ۶ عصر دانشکده بودم ، کاش زودتر برمی گشتم خونه:(

بعد اومدم و متوجه شدم‌ مهمون داریم:/

با مامان سر این مسئله خیلی دعوا کردن و غر زدم ، شاید خدا جواب این کارهام رو داده... راست میگه دیگه! حقمه! اصلا درست برخورد نکردم ،خب دو شب قبلش اومدم‌عذرخواهی ولی موقع عمل اصلا فراموش کردم!!!

درست زمانی که باید با تقوا بودن و صبور بودن و احترام به مادر و تمرین میکردم کلا یادم رفت...

باید حواسم جمع باشه،  شب بیست سوم‌رو از دست ندم....

و چقدر ناراحتم :( اصلا انگار یه گنج‌رو از دست دادم...:(

خدا من رو ببخشه:(

۰۶ خرداد ۹۸ ، ۰۴:۱۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

۱۴۵ مین

نمیدونم‌چرا نمیتونم درست صحبت کنم‌..

نمیدونم‌ چرا نمیتونم کلمات مناسب برای حرفای ذهنم پیدا کنم؟

واقعا اذیت کننده س :((((

۰۵ خرداد ۹۸ ، ۱۷:۵۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

۱۴۴ مین

امروز دارم کارای مفید می کنم‌.

درس میخونم و آهنگ خوب گوش میدم ، میرقصم ، به خدا فکر میکنم‌.

به تو فکر نمیکنم ،ولی که چقد خوبه ذهن خالی از هر پسر و مرد و مذکری :))))

س داره میره شیراز ، خوش بحالش ولی کاش منم میتونستم تنهایی بدم سفر:(

اونموقع همش یا مشهد بودم ،یا اصفهان ،یا کلاردشت :(

خدا واقعا فرق گذاشته بین بنده هاش‌..واقعا!

۰۴ خرداد ۹۸ ، ۱۷:۳۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

۱۴۳ مین

وقتی عصبی ام یا دلم میخواد حواسم رو پرت کنم میرم تو پیج دیگه م و اونجا غرق یه دنیای دیگه میشم...

یه بخش از اون دنیا لباسه و مد  :))))

۰۴ خرداد ۹۸ ، ۰۵:۰۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

۱۴۲ مین

با -اف- راجع به نمایش شاه ماهی حرف می زدیم.

میدونی کلا من بهش پیشنهاد دادم که بره ببینه.

گفتم بعدا نظرتُ بهم‌ بگو.

استوری گذاشت نظرشو ،ریپلای زدم(که ای کاش نمیزدم)

بازم باهم در حد دو سه تا پیم حرف زدیم.

آخرین پیمم رو سین زد ،لایک کرد ، ولی جواب نداد!!!!!

اره خب ،شاید باید منم اینطوری باشم. اره، به غرورم برخورد اصن!!! چرا جواب نداد؟ درصورتیکه کاری نداشت؟؟!

تقصیر منه ، از الان تا یه چند وقت دیگه باهاش هیچ صحبتی نمیکنم.

تا خودش بیاد باز سر صحبتُ باز کنه، والا....:///

#شکستن_غرور

 

۰۴ خرداد ۹۸ ، ۰۴:۵۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

۱۴۱ مین

امشب وقتی محمود کریمی آخرای قرآن شر گرفتن گفت امشب سرنوشتتونُ مینویسن دیگه سر از پا نشناختم... اصلا به له میزدم‌که خدا ، تو رو به خودت قسم خوب بنویس، بنویس ادم‌خوبی بشه، بنویس انقدر تباه و باطل نباشه ، بنویس انقدر تو رو فراموش نکنه، بنویس انقدر درگیر و غرق در مادیات نشه.

خدا بنویس ، دارم دیوونه میشم از این‌حجم از دلخستگی، دلشکستگی، 

خودت که خبر داری ...

خدایا راستی چرا امشب اصلا گریه م نمیومد؟

خدا جون چرا؟

انقدر قصی القلب شدم و خودم‌ خبر ندارم؟

تو بگو دریغ از یه قطره... :((

ولی خیلی با خدا حرف زدم.

و این داره بد میشه که هر چی میخوای بگی رو فقط تو این شبا بگی...

ما خدا رو داریم از زندگیمون حذف میکنیم...

این درده

۰۴ خرداد ۹۸ ، ۰۲:۱۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو