نشستم تو صحن ایوون طلا.

بعد از ۵ بار که امکان مدعو شدن داشتم و نشد ،این بار ،تو عید ۹۸ رسیدم به مقصد دل آرومی...:) 

این چه حکمتیه که وقتی میام جایی که باید دعا کنم ،همه ی دعاها رو فراموش میکنم.مغزم قفل میشه ،همش بقیه رو نگاه میکنم...نمیدونم باید چی کار بکنم...

ولی اگه بنویسم شاید مخم بیشتر کارکنه...امام رضا اینا رو چجوری حساب کن که انگار دارم با تو صحبت میکنم... :)

تصمیم گرفتم از این به بعد نمازم رو با آرامش بیشتری بخونم ،بفهمم دارم چی میگم...

من‌نذر کرده بودم ،موقع کنکور ، پارسال  خرداد و تیر کلا در حال نذر بودم. اما همشون رو یادم رفته،ببخشید امام قشنگم...من هیچ وقت بنده ی درست حسابی ای نبودم‌.‌

اما الان دارم یه عالمه ادم‌میبینم که از راه های خیلی خیلی دور اومدن ،فقط به عشق تو ، نمیخوام فکر کنی من یادآوری دارم‌میکنم بهتا،نه! من در حدی نیستم اخه...:(

فقط میخواستم بگم اول از همه حاجت های این همه آدم رو بده ، واقعا محتاجن... بعدش من رو تو اولویت دوم قرار بده...

مریم همیشه یه دعای قشنگ میکرد ، میگفت خدایا حاجت های همه ی آدم هایی که مردمک چشم من ،مردمک چشم اونها رو دیده رو بده...

من هم همین دعا رو میکنم، و کسایی که التماس دعا گفتن...امام رضا ،میدونم که خوب به خدا میگی ...میدونم:)

برای هیئت و بچه های هیئت دعا میکنم...هیئت بمونه و رشد کنه و بچه های هیئت هم خالصانه در خدمت خدا و اهل بیت باشن و خدمت کنن.رشد کنن...

خدایا ، امام رضا بهت میگه که من چقدر ناراحتم از خودم...از بی مسئولیتی هام ،ب برنامگی هام، تنبلی هام، بی نظمی هام...بد اخلاقی هام...وای بد اخلاقی هام:(

بی تعهد بودن هام...یا رضا ، تو این سال جدید من ادم‌بهتری بشم، از خودم راضی بشم:(

یا امام رضا، دعا میکنم  بمیره،خواهش میکنم ازت،خوااااهش میکنم بمیره، من نمیتونم باهاش زندگی کنم ، اون‌من رو خیلی خیلی محدود کرده،  نمیخوام باشه، خدایا تو از دل من خبر داری ،من آدم بدی ام ولی سعیم رو میکنم خوب باشم،  اون خیلی بده و سعی نمی کنه خوب باشه.ازش متنفرم.خدایا خودت میدونی زندگیم بدون اون خیلی خیلی بهتره...میدونی...خدایا یا من رو بمیران یا اون رو...زندگی همچون بهتر میشه، خدایا خواهش میکنم ازت.

صبا...وااااای صبا...یا امام رضا ازت میخوام کمکش کنی ،بهش توان و نیرو بدی که خیلی خوب درس بخونه و در راه تو قدم‌برداره، خدایا کمکش کن مسیر درست زندگی اش رو انتخاب کنه ، خدایا صبا رک به حاجت های دلش برسون...میدونم‌که شنوایی...

یا امام رضا، شب که برای نماز مغرب اومدم باهات راجع به عشق و این داستانا هم حرف میزنم...

فعلا اجازه ی مرخصی بدین بازم‌مزاحم‌میشم...

۱۴:۵۱ - ۹۸/۱/۴