دیروز ۱۴ فروردین، با دختر عمه کلی خوش گذروندیم 

اولش رفتیم خونه رو جارو کردیم و مرتب،بعدش نشستیم که اون مثلا درس بخونه و منم مقاله ام رو بنویسم.

ولی همش حرف زدیم و خندیدیم.

ناهار ماست و خیار خوردیم به یاد همه ی اون روزایی که تو تابستون تا ساعت ۴ بعدازظهر میخوابیدیم.و بعدش بلند میشدیم و ماست و خیار میخوردیم .

بعدش مامان اینا تصمیم گرفتن بزن شهر ،چند تا از دوستام و فامیلیشونو ببینن...

من و دخترعمه هم موندیم خونه و اولش اهنگ گذاشتیم فقط، بعد بلند شدیم ،موهامونو درست کردیم و آرایش کردیم و کلی رقصیدیم.

ساعت ۶ اینطورا دنیا رفت سوپری، خوراکی خرید و اومد فیلم گذاشت ،فیلم‌هندی ،من کلا حالم به هم میخوره از فیلم های هندی ،فقط تو کل عمرم یه فیلم هندی دوست داشتم ،۷لاصه ، من نشستم فیلم ملبورن رو دیدم تا اینکه عمه اومد ، کلی با همه صحبت کردیم و به قولی اختلاط ،،،

من و دنیا غذا دمپخت مرغ گذاشتیم و بعد که عمه رفت ،بازم باهم درمورد زمین و زمان حرف زدیم ، و شب قبل خواب هم کلی خندیدیم....:)

۱۴ فروردین ۹۸