یه وقتایی واقعا از دستش کفری میشم. بعد از شونصدساعت که من میدونستم آنلاین بود، پیامم رو سین نزد. انتظار داشتم وقتی اومد، بگه که چرا دیر کرده . ولی نگفت. درباره‌ی بریکینگ بد و این چرت و پرتا گفت! مسخره!

دارم هرلحظه به خودم میام و میبینم که واقغا نباید دلبسته‌اش هم بشم حتی! خواهرم راست میگه. واقعا مگه فقط همینه که اومده جلو؟ هزارنفر دیگه هم میان. بعدش هم مگه من چندسالمه؟ فقط 20 سالمه! دلیل نداره انقدر بخوام وابسته‌ی بیخود بشم! واقعا دلیلی نداره سارا! به خودت بیا لطفا!

شاید اگر خواسته هام رو مطرح کردم (درباره‌ی شروط ضمن عقد که بعدا مینویسم) و قبول نکرد و بهونه اورد و هرچی، راحت بزنم زیر همه چی.

این به این معنی نیست که دوستش ندارم، نه. این به این معنیه که واقعا این ادم با من هم قدم و هم عقیده نیست و خب موندن تو این رابطه بعدا برای خودم دردسر درست میکنه و اذیت میشم..

میگم بهش با افتخار و اعتمادبنفس. دیگه پذیرفتن با نپذیرفتنش با خودشه.

*الان واقعا ناراحت و عصبانی‌ام که اینا رو نوشتم. بی‌توجهی کردن‌هاش حقیقتا داره به معنای واقعی کلمه عذابم میده و نمیتونم بهش اینو بگم. حداقل الان نمیتونم.

از سرسنگین بودن و ناز کردن هم به غایت بدم میاد ولی واقعا راهکار دیگه‌ای میشناسید؟!

 

*چتش رو بعداز مدتهای زیادی از تو آرشیو آوردم بیرون. باید یادبگیرم منتظر و وابسته و اینا نباشم. باید یاد بگیرم.

 

*یه خوورده هم دارم یاد میگیرم مثل خودش با خودش رفتار کنم. سین نزنم، سین بزنم جواب ندم، هیچ ری‌اکشنی نداشته باشم، سراغش رو نگیرم، هرچی به دذهنم میاد و بنظرم جالبه رو بهش نگم، ویسهای طولانی بدم. شاید باید بفهمه و یاد بگیره