حالا من در بیست سالگی به این نتیجه رسیدم که ثروت بهتر از علم است. مشخضا بهتر از علم است وقتی من حالا رد جایی ایستاده ام که از درس خواندنم، از علمی که درخال یادگیری آن هستم هیچ لذتی نمیبرم.
دروغ است بگویم هیچ لذتی نمیبرم. اما حس میکنم گاهی وقت ها وقتم را بیخودی برایش هدر میدهم وقتی میتوانم ان را در زمان سریع تری یاد بگیرم. یا مثلا الان چه کاربردی برایم دارد؟ هیچ هیچ هیج.
شاید هم تقصیر من هم بوده که کم خواندم و یللی و تللی کرده ام. ولی حس میکنم سرمایهگذاری کردن در دانشگاه کار واهی است. من نباید خودم رو وابسته به دانشگاه کنم.
میدونی مساله اینجاست که فکر میکنم همش بخاطر اینه که من دنبال ایدئالگراییام :))) و دارم پاره میشم سرش. انقدر دارم پاره میشم که معلومه. معلومه یهویی لحن متنم عوض میشه.
برای اینه که من هنوز عین احمقا دنبال معدل الف شدنم و اگه این ترم اون دختره از من بهتر بشه من میشم دوم! درصورتیکه باید اول باشم. آره دقیقا این مسالهی منه..