چند روزه که ننوشتم. 

اول بگم یه پوزیشنی پیدا کردم برای تایپ کردن که خدا داند چقدر دارم باهاش حال میکنم. تایپ کردن هم جزو علایقم شده :))))

همین الان دارم وبلاگ سارا رو میخونم و پشمام ریخته که این زنگنه رو دوست داشته، بعد پارتنر الان من رو، بعد محسن رو، بعد حسن رو:))))))))))))) وای حاجی الان فهمیدم بلوغ عاطفی چیه و اصلا چرا باید باشه..

دارم فکر میکنم که واقعا عشق اونجوری که فکر میکردیم سانتی‌مانتال نیست. اصلا نیست! 

دارم فکر میکنم به اون روزای خودم، روزایی که ترم 1 بودم، فکر میکنم که چیکار میکردوم و چجوری فکر می‌کردم.. خب هیچی یادم نمیاد راستش.