داشتم فکر میکردم که شاید باید خودم فضای اقتصادی رابطه رو مدیریت میکردم. خب خیلی بچه بودم اونموقع، به خودم حق میدم اشتباه کرده باشم. باید بهش میگفتم باید کار کنی، پول دربیاری، اول ماشین بخری. اونم نه پراید. یه ماشین خوب. بعدش به فکر خونه و اینا باشیم. بعدشم چرا انقدر هول بودیم؟ س.الف واقعا هیچی نداشت اونموقع. منم همینطور. منظورم یه شغل ثابت و ایمنه. باید بیشتر صبر میکردیم و مهلت میدادیم به هم. واقعا جفتمون اشتباه کردیم.
امروز اومدیم بندر انزلی. من توی راه تا جایی که تونستم و توان داشتم با هیچکس بجز محمد صحبتی نکردم. فعلا توی مودیام که حالم ازشون بهم میخوره. توی راه خیلی به س.الف فکر کردم. به رابطهمون. احساس میکنم دوباره نیاز دارم به یاد بیارم که چه بدیهایی باهام کرد. ولی هربار یادم میافته که ازم عذرخواهی کرده و پذیرفته که اشتباه کرده، انگار قلبم میخواد که باهاش صاف بشه. بعدش به این فکر میکنم که بیرحمانهست ولی نمیخوام بچهم شبیهش بشه. یعنی انگاری اونقدری دوستش ندارم که بخوام بچهام شبیهش بشه. :) خب من ا.م رو ترجیح میدم. میدونم انگار که عواطفم خاموش شده و خیلی هزینه فایدهای دارم به ماجرا نگاه میکنم ولی خب تا وقتی فرصت بودن با ا.م پیش نیاد، باید س.الف رو داشته باشم. توی زندگیم. کاچی به از هیچی.
دوباره رفتم عکسهاش با دختربردارش رو نگاه کردم، نتونستم بعنوان پارتنر بهش نگاه کنم دوباره. حالا فکر میکنم اگر ا.م تکلیفش بدونِ من روشن بشه، میتونم به س.الف یه فرصت دوباره بدم.
اینترنت لعنتی خط هم از ساعت ۴ قطع شده و حتی سایتهای داخلی رو هم باز نمیکنه. اینا انقدر ترسوان. انقدر بزدل. اعتیاد به اینترنت پیدا کردم فکر کنم. همه هم داریم حدس میزنیم که شخص اول مملکت به حول قوه الهی به دیدار باقی شتافته باشه که انقدر لالمونی گرفته نسبت به قضایای اخیر. یه شایعه هم شنیدم که جسدش رو بردن عراق. نمیدونم راسته یا نه. کاش باشه :)
امیدوارم واقعی باشه.
ولی گویا بَدَل داره، عکس ها و فیلم هارو دیده باشی کاملا تابلوئه دو نفر هستن.
کامنتم رو ویرایش کن.