شبیه به" هزارتو" می مانم...

۴۷ مطلب در فروردين ۱۳۹۸ ثبت شده است

نزایید!

دقت کنید ،اینو اول از همه به خودم‌میگم ، تا وقتی نتونستید با شوهرتون یا زنتون راجع به تربیت بچه هاتون حرف  بزنید ،یا اصلا نحوه ی گفتگو کردن رو بلد نیستید ،نزایید، بچه به این دنیای عوضی نیارید ، مگه مجبورید؟؟؟؟

اون بچه به گردن شما حق داره ، اون بچه امانت خداست که تو دستای شماست ، اخه وقتی اصول تربیتی رو نمیدونید ، نمیتونید حرف بزنید و فقط بلدید دعوا کنید ،چرا واقعا چرا بچه میارین؟

بخدا که گناه داره ، بخدا که وقتی بزرگ بشه بهتون میگه چرا منو به دنیا اوردین...خودتون که زندگی کردن بلد نیستید ، یکی مثل خودتون رو پرورش ندید...

بخدا که دارم‌گریه میکنم بابت هر کلمه از این نوشته...

لعنت به بچه های عوضی ،مامان بابا های عوضی ،لعنت...!

۹۸۰۱۲۵ ،۰۰:۳۱

۲۵ فروردين ۹۸ ، ۰۰:۳۱ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

کی می میری؟

بمیر ، 

بمیر ،

کاش زودِ زود نصیبت بشه...

حالم بد بود ، دیروز رو میگم،  بخاطر توی لعنتیِ اضافی ...

این حجم از تنفر مسئولیتش با من نیست...!

#حالت_تهوع

۹۸۰۱۲۴ ، ۳:۳۱

۲۴ فروردين ۹۸ ، ۰۳:۳۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

تولد هدی

امشب رفتیم هدی رو سورپرایز کردیم.

خیلی داستان جذاب داشت...انقدر تکرا کردیم که فکر کنم هیچ وقت یادمون نره:)))

خدا رو شکر بابت رفقای خوب♤

#الحمدلله 

۹۸۰۱۲۴ ، ۳:۲۹

۲۴ فروردين ۹۸ ، ۰۳:۲۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

روزه

میخوام از فردا روزه بگیرم.

هم‌برای اینکه لاغر شم ، چون به شدت چاق شدم ، هم‌برای پیشواز...

واسه همین تا الان‌بیدار موندم که سحری م رو بخورم... :)

۹۸۰۱۲۴ ،۳:۲۷

۲۴ فروردين ۹۸ ، ۰۳:۲۷ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

بی تی اس

بعد از چهار ماه حدودا ، دوباره برگشتم به بی تی اس.

این بار با یه سیاست جدید.

فقط اهنگهاشون‌رو گوش میکنم و حتما باید ترجمه اش رو گوش کنم.

فقط آهنگ.نه اجرا..نه برنامه هاشون... هرچقدر کمتر بینمشون مغزم‌کمتر درگیر میشه...

بعد تازه همین الان ، بعد از اینکه اهنگ های البوم جدیدشون رو گوش دادم ، فهمیدم قبلا اصلا فقط یه فن چشم و گوش بسته بودم... 

اسم البوم The map of soul , Persona عه♡

عالیه^^ 

۹۸۰۱۲۴ ، ۳:۲۵

۲۴ فروردين ۹۸ ، ۰۳:۲۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

امروز نه...

نمی زارم امروزم‌بشه مثل همون روزای مسخره ، حداقل بقیه ش نه...

قوی باش من...

۹۸۰۱۲۱ ، ۱۶:۴۸

۲۱ فروردين ۹۸ ، ۱۶:۴۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

خبر تکراری ، ولی دور...

یه بار دیگه ام‌این خبر رو شنیده ام. ولی تقریبا میتونم‌بگم که خیلی وقت پیش...

شنیدم که عشق اولم که باهاش رابطه هم داشتم ، و یه عشق ۶،۷ ساله هم بود ، نامزد کرده ، یعنی از اینا که نافشون رو باهم بریده بودن...

به منم نگفته بود...از اولم دوسش داشته:)

دیروزم شنیدم که -نمیتونم اسمش رو عشق بزارم ، یکی از بچه های هم رشته ولی سال بالایی ، نامزد داره ، خیلی خوش قیافه و کلن از دور آدم خوبی بنظرم‌ میرسید...ولی خب از دست رفت...

قطعا خیر۶اول برای من شوکه کننده تر و افسرده کننده تر بوده ، نمیدونم شایدم بخاطر اون اتفاقا که الان انقدر نمیتونم عاشق بشم ، جسارت داشته باشم و انقدر سر شدم...

خلاصه دعا میکنم که خدایا دیگه هیچ وقت از این خبرا نشنوم...:)

۹۸۰۱۲۱ ، ۱۵:۰۴


۲۱ فروردين ۹۸ ، ۱۵:۰۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

امکانات روز/جهانی

امروز تو جلسه ای که برای روز جهانی داشتیم و من کلی دیشب براش سرچ کرده بودم ،به یه نتیجه احتمالی رسیدیم ، که شاید احسان علیخانی رو دعوت کنیم :)♡

بعنوان یه آدم عادی : من مررررگ ♡_♡

بعنوان یه ارتباطاتی : تو رو خیلی باید چکش بزنیم و این داستانا -_-

ازمون خواسته شد بیایم تو انتخابات انجمن علمی شرکت کنیم ، نمیدونم برم یا نه...

با سمانه سر نیازهای جنسی و صیغه و ارتباط جنسی تو سنین پایین حرف زدیم...

برای اولین بار با متروی تربیت مدرس سفر کردم :)

فردا هیئت داریم♡

باید امشب بخونم و بنویسم مقاله ی شاه رو...گاد هلپ می^_^

۹۸۰۱۱۹ ، ۱۸:۱۱

۱۹ فروردين ۹۸ ، ۱۸:۱۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

انتظار

بقیه فکر میکنن من خیلی آدم کتابخون و باسوادی ام...

در حال حاضر نیستم.

ولی میشم ...

من همون آدم کتابخونی میشم که همش تو تیم‌تحقیقاته،  قولِ شرف!♧

۱۸ فروردين ۹۸ ، ۲۳:۳۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱
شبیه به هزارتو

حال خوب همین لحظه

بعد از کلی حرف زدن با مریم وقتی سمانه خوابش برده بود ، درباره ی همه چیز ، اول از رسانه شروع شد ، عاملیت و این داستانا، بعد انقلاب اسلامی و بعدش امام ها و احادیث...آخرش مریم گفت اینکه از این بحث میپریم به اون بحث یعنی اینکه هیچی نمیدونیم...:)

بعد سر کلاس روان شناسی خوابیدم:]]]

بعد کلاس تصمیم گرفتیم بریم بوفه چای بزنیم،  وای که چه بارونی :)

وای که چقد بهار قشنگه ... فک کنم بعد از ۱۸ سال فصل مورد علاقه مو پیدا کردم^^

چایی رو آوردیم تو حیاط و فروغ همینطور ازمون عکس میگرفت. 

بعد رفتیم سمت اونور باغچه حیاط دانشکده و کلی بود و فوت کردیم و باهاشون عکس گرفتیم، همچنین با درخت شکوفه دار دانشکده،

وای که چقد دلبری میکرد دانشکده ی خشک و مسخره...وای که چقد دوسش داشتم...انگار پر از صلح بود:)

الانم دارم برمیگردم خونه.

وای خدا که چقد پارسال این هوای قشنگ رو میدیدم و بوش میگردم و دلم میخواست غرقش بشم ولی غرق کتابا بودم...وای خدایا شکرت♡♡♡

۹۸۰۱۱۸ ،۱۸:۰۷ 

۱۸ فروردين ۹۸ ، ۱۸:۰۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو