بارون نم قشنگی داره میاد آقا... دستت درد نکنه که گذاشتی تو این بارون بیام حرم قشنگت♡
۹۸/۱/۶ - ۶:۴۱
بارون نم قشنگی داره میاد آقا... دستت درد نکنه که گذاشتی تو این بارون بیام حرم قشنگت♡
۹۸/۱/۶ - ۶:۴۱
رفتم و چسبیدم به ضریح...♡
بازم نمیدونستم چه دعایی بکنم...
فقط می گفتم یا امام رضا کمکم کن ، هیچی نمی تونستم بگم...عملا هیچی!
منفور نزاشت بمونم :(
میخواستم باهات کلی حرف بزنم ،حالا مجبورم از پنجره ی هتل ببینمت...و باهات درد ودل کنم...
یادمنمی ره که به گنبد طلات نگاه کردم و دعا کردم دیگه نباشه...کاش اجابت کنی...
حدیث کسا هم خوندیم:) فقط اونجاییش که پیامبر به حضرت علی میگفت اون کسایی که شیعه و میرک ما هستن هم زیر کسا هستند و خدا اندوه شون رو برطرف میکنه و حاجت هاشون رو میده...دلم فنج رفت:)
یا امام مهربون مامانم ،فقط مامانم سالم باشه، مریض نشه ،ازت خواهش میکنم❤
امام رضا میخوام بمونم تا صبح تو حرمت ، باهات حرف بزنم. بزار که بزارن...
آخیش ، واقعا میفهمم این چند تا کلمه رو الان...
اِی حَرَمَت مَلجا دَرماندِگان...:)
نشستم تو صحن ایوون طلا.
بعد از ۵ بار که امکان مدعو شدن داشتم و نشد ،این بار ،تو عید ۹۸ رسیدم به مقصد دل آرومی...:)
این چه حکمتیه که وقتی میام جایی که باید دعا کنم ،همه ی دعاها رو فراموش میکنم.مغزم قفل میشه ،همش بقیه رو نگاه میکنم...نمیدونم باید چی کار بکنم...
ولی اگه بنویسم شاید مخم بیشتر کارکنه...امام رضا اینا رو چجوری حساب کن که انگار دارم با تو صحبت میکنم... :)
تصمیم گرفتم از این به بعد نمازم رو با آرامش بیشتری بخونم ،بفهمم دارم چی میگم...
مننذر کرده بودم ،موقع کنکور ، پارسال خرداد و تیر کلا در حال نذر بودم. اما همشون رو یادم رفته،ببخشید امام قشنگم...من هیچ وقت بنده ی درست حسابی ای نبودم.
اما الان دارم یه عالمه ادممیبینم که از راه های خیلی خیلی دور اومدن ،فقط به عشق تو ، نمیخوام فکر کنی من یادآوری دارممیکنم بهتا،نه! من در حدی نیستم اخه...:(
فقط میخواستم بگم اول از همه حاجت های این همه آدم رو بده ، واقعا محتاجن... بعدش من رو تو اولویت دوم قرار بده...
مریم همیشه یه دعای قشنگ میکرد ، میگفت خدایا حاجت های همه ی آدم هایی که مردمک چشم من ،مردمک چشم اونها رو دیده رو بده...
من هم همین دعا رو میکنم، و کسایی که التماس دعا گفتن...امام رضا ،میدونم که خوب به خدا میگی ...میدونم:)
برای هیئت و بچه های هیئت دعا میکنم...هیئت بمونه و رشد کنه و بچه های هیئت هم خالصانه در خدمت خدا و اهل بیت باشن و خدمت کنن.رشد کنن...
خدایا ، امام رضا بهت میگه که من چقدر ناراحتم از خودم...از بی مسئولیتی هام ،ب برنامگی هام، تنبلی هام، بی نظمی هام...بد اخلاقی هام...وای بد اخلاقی هام:(
بی تعهد بودن هام...یا رضا ، تو این سال جدید من ادمبهتری بشم، از خودم راضی بشم:(
یا امام رضا، دعا میکنم بمیره،خواهش میکنم ازت،خوااااهش میکنم بمیره، من نمیتونم باهاش زندگی کنم ، اونمن رو خیلی خیلی محدود کرده، نمیخوام باشه، خدایا تو از دل من خبر داری ،من آدم بدی ام ولی سعیم رو میکنم خوب باشم، اون خیلی بده و سعی نمی کنه خوب باشه.ازش متنفرم.خدایا خودت میدونی زندگیم بدون اون خیلی خیلی بهتره...میدونی...خدایا یا من رو بمیران یا اون رو...زندگی همچون بهتر میشه، خدایا خواهش میکنم ازت.
صبا...وااااای صبا...یا امام رضا ازت میخوام کمکش کنی ،بهش توان و نیرو بدی که خیلی خوب درس بخونه و در راه تو قدمبرداره، خدایا کمکش کن مسیر درست زندگی اش رو انتخاب کنه ، خدایا صبا رک به حاجت های دلش برسون...میدونمکه شنوایی...
یا امام رضا، شب که برای نماز مغرب اومدم باهات راجع به عشق و این داستانا هم حرف میزنم...
فعلا اجازه ی مرخصی بدین بازممزاحممیشم...
۱۴:۵۱ - ۹۸/۱/۴
دارم میرم مشهد، الان تو قطاریم ،سرم درد میکنه و فیلم سکوت بره ها رو دیدم.عالی بود
۹۸/۱/۴ ،۱:۳۵
میدونی ،نمیدونم بهت دلبسته باشم یا نه؟
از این حس بلاتکلیفی حالمبه هممیخوره...
مثل شکوفه ای که نمیدونه تو سرمای زمستونیِ بهار بیاد بیرون یا نه...
حالمبده... اگه دوست داشته باشم و همینجوری به پات بشینیم، یه روزی میاد که توام منو دوست داشته باشی؟!
دو تا تجربه ی نا موفق در این زمینه داشتم. یکی ش خیلی نا موفق بود ،در حد گَند بود...یکی ش معمولی تر...
وقتی به این دوتا نگاه میکنم ،باید فراموشت کنم، پس چرا هستی تو ناخود اگاهم؟
×دارم گیم آف ترونز میبینم...چقد صحنه داره :|
+ مستدام
۳:۱۱ - ۹۸/۱/۲