شبیه به" هزارتو" می مانم...

192مین

از پارسال تا الان هزارتاچیز عوض شده؛ من خیلی عوض شدم. پر از تجربه‌های جدید شدم، دارم کار میکنم، یه رابطه سمی رو پشت سر گذاشتم، دوستی‌هام عمیق‌تر شدن، چندین ماه تنها زندگی کردم و حالم الان خوبه. با اینکه هنوز هزارتا کمبود توی زندگیم حس میکنم، اما خودم رو بیشتر دوست دارم و این برام بسه!

۲۳ آذر ۰۰ ، ۱۴:۱۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

191مین

وبلاگ نویسی همیشه برای من مقدس بوده و الان آرزو میکنم که ای کاش هیجوفت تلگرام آپشن کانال پرابوت رو فعال نمیکرد تا من بتونم دم به دقیقه اونجا از احوالاتم بنویسم. بهرحال کاش میشد بیام همیشه اینجا. اینجا امن‌تره، بهتره... :)

۲۳ آذر ۰۰ ، ۱۴:۱۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

190

واقعا موسیقی شاد و زرد برای من حکم مشروب و الکل و اینا رو داره، در بدترین حالت ممکن هم که باشم پونصدوهفتاد درجه عوض میشم.

مثل الان :))

۰۵ مرداد ۹۹ ، ۲۳:۳۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

189

امشب من خسته‌ و زخم‌خورده‌ام. زخمِ زبون خوردم، زخمِ رفتار خوردم، زخم زندگی و تصویرو خوردم، زخم سرکوفت‌های خودم رو.
امشب خسته‌ام. خیلی خسته و باید آغوشی می‌بود تا در کنهش می‌گریستم، هق‌هقانه.

۰۵ مرداد ۹۹ ، ۲۳:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

187

هی اینجا خاک می‌خوره، هی دلم براش می‌سوزه میام سراغش که گرد و خاکشو بگیرم.

دلم همیشه برای وبلاگ نویسی تنگِ تنگ میشه.

۰۳ مرداد ۹۹ ، ۲۲:۴۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

186

یه روزی برمیگردم عقب و امیدوارم اون روز لبخند بزنم، از اینکه کنار س.الفم، از زندگی‌ای که باهم داریم، از خونه‌مون، از شب و روزایی که پیش همیم، از همه‌ چی، همه‌ چی، همه چی.

۱۴ خرداد ۹۹ ، ۲۲:۰۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

185

من توی خونه هرچی نداشته باشم، حریم خصوصی بشدت خوبی دارم.

۱۴ خرداد ۹۹ ، ۱۳:۵۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

184

هزار تا نگرانی دارم. هزارتا. انقدر زیادن که نمیرسم به هیچ‌کودومشون بپردازم. حس یه آدم بی‌لیاقت رو دارم که "هیچی" مطلقا "هیچی" تو زندگیشون ندارن. همیشه پر از زمان از دست رفته‌ام. پُر از حسرت. پُر از "ای کاش". پُر از تلاش کردن نصفه‌و نیمه. پر از بد بودن. پُر از نشدن‌های مکرر. پر از برنامه‌ریزی و عمل نکردن.
از خودم خسته شدم.

۱۴ خرداد ۹۹ ، ۱۳:۲۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

183

نوشتن هم حالم رو خوب نمیکنه اصلا. ولی احساس وظیفه میکنم برای نوشتن. احساس وظیفه میکنم چون اگر ننویسم این روزا رو، این حس‌ها رو یادم‌ میره و خب نمیخوام اینطور بشه.

۱۴ خرداد ۹۹ ، ۱۳:۲۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

182

چند روزه که ننوشتم. 

اول بگم یه پوزیشنی پیدا کردم برای تایپ کردن که خدا داند چقدر دارم باهاش حال میکنم. تایپ کردن هم جزو علایقم شده :))))

همین الان دارم وبلاگ سارا رو میخونم و پشمام ریخته که این زنگنه رو دوست داشته، بعد پارتنر الان من رو، بعد محسن رو، بعد حسن رو:))))))))))))) وای حاجی الان فهمیدم بلوغ عاطفی چیه و اصلا چرا باید باشه..

دارم فکر میکنم که واقعا عشق اونجوری که فکر میکردیم سانتی‌مانتال نیست. اصلا نیست! 

دارم فکر میکنم به اون روزای خودم، روزایی که ترم 1 بودم، فکر میکنم که چیکار میکردوم و چجوری فکر می‌کردم.. خب هیچی یادم نمیاد راستش.

 

۱۴ خرداد ۹۹ ، ۱۲:۵۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو