شبیه به" هزارتو" می مانم...

علیخانی😊❤

اخه چرا هنوز احسان علیخانی انقده شیرینه برام؟😍🤦‍♀️

دوسش میدارم... :)♡

برنامه‌ تحویل سال ۹۸ ،

۲۳:۴۱ - ۹۷/۱۲/۲۸

۲۸ اسفند ۹۷ ، ۲۳:۴۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

برقصم+_+

امشب خیلی باحال بود:)

پارتی های خیابونی خیلی میچسبه‌...دیدنشون البته برای من‌..

منم شب تو اتاقم وقتی همه خوابیدن با اهنگای شهرام و شمایی زاده و هایده میزنم میرقصم... :))

با مامان دعوا کردم امروز. خیلی عصبی شدم یه لحظه ، اخه من همش دارم کار میکنم ،کارای خونه تکونی و اینا ، و اون همش دیر میاد خونه! خب آدم حرصش درمیاد:/

خلاصه که الان حالم خوبه.

و چارشنبه آخر امسال واقعا تقریبا سور بود و نه سوز! :)

مبارک باشه و برقصم و بخندیم و بخورم...♡

.

 

۲۸ اسفند ۹۷ ، ۲۲:۵۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

۲۸ اسفندم ساخته شد

کی باورش میشه که یه روز قبل عید ،چهار شنبه سوری ،ما بریم بشینیم تو مسجد دانشگاه تهران و کلی حرف بزنیم و نقد کنیم و بخندیم و بخوریم؟

وای که چقد کیف داد حضور خانم آزاد و سرابی و فاطمه..

تازه داداش رو هم برای اولین بار تو یه تایم چند ساعته خونه تنها گذاشتم...چقد استرس و نگرانی کشیدم... 

داشتن مسجد رو برای اعتکاف آماده میکردن. نمیزاشتن بشینیم عین آدم:|

من چون طبق معمول تنها بودم ، پیارسال هم که رفتم تنها بودم؛ گفتم دیگه سال تحویل آدم دلش میگیره تنها باشه ، با اینکه سر سفره هم تنهام ،ولی حداقل اگه مامانم سر سفره باشه ،دلم گرمه... خدا رو شکر که هست...♡

در راه برگشت هم به یه دست فروش پول دادم که بره غذا بخره اولش دلم نبود ،بعدشم گفتم خجالت بکش بابا...حالا مگه چیکار کردی ....؟ بعد آروم شدم :)

دیروز دو کتاب عیدی گرفتم. خرگوشها و مارهای بوآ و عشق و دیگر اهریمنان. 

۹۷/۱۲/۲۸ - ۱۴:۰۵

۲۸ اسفند ۹۷ ، ۱۴:۰۷ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

حس خوبی دارم این لحظه :)

نهج البلاغه عالیه،عالیه،عاااااالیه❤

فقط باید بخونی تا بفهمی چی میگم... :)

امروز باید برم صندلی ها و فرش هامون رو شامپو فرش بکشم و کمد اتاقم رو مرتب کنم...و ، خونه تکونی تماااااام ^^

۱۲:۴۴ - ۹۷/۱۲/۲۸

۲۸ اسفند ۹۷ ، ۱۲:۴۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

احساس عقل کل بودگی

چجوری تو تاکسی و اتوبوس مردم حس عقل کلی بهشون دست میده؟!

احساس میکنن دارن تحلیل هایی در سطح آکسفورد میدن ،انقدر دقیق که درصد هم بیان میکنن... :||||


در اتوبوس خط راه آهن_ تجریش

۱۶:۰۴ - ۹۷/۱۲/۲۷


۲۷ اسفند ۹۷ ، ۱۶:۰۸ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

چسبیدن به تخت

چرا اینجوریه که وقتی چند روز تو خونه بمونی ، دیگه دوست نداری بِکَنی بری بیرون؟
باید برم‌تجریش، خیلی سخت و دوره :《
میرم ولی...
باید برم حاضر شم. 
مینویسم از حال و هوای ۲ روز قبل عید... :)
۹۷/۱۲/۲۷ ،۱۰:۴۱ 
۲۷ اسفند ۹۷ ، ۱۰:۴۱ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

بی مسئولیتی در وجودم گل کرده است! :(

با یکی از دوستان قرار گذاشتیم‌نهج البلاغه رو بخونیم.

الان ۴ روز از قرارمون میگذره ،اون داره میخونه و من هنوز شروعش نکردم. :(

آدم بد قول و بد عهدی ام! 

اینم میره تو تگ لیست ۹۸.... با این عنوان: مسئولیت پذیر باشم...!

خیلی کار سختیه‌..بعضی موقع ها که به این بی مسئولیتیم نگاه میکنم فکر میکنم که پدر ها خیلی انسانهای مسئولیت پذیری ان...جداً!

*میدونستید نمک پاچیدن روی سیب خیلی چسبناک است به جان؟ ♡_♡

+مستدام

۲۶ اسفند ۹۷ ، ۱۸:۲۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

تو با قلب ویرانه ی من چه کردی...؟

دقت کردین فرهاد چقدر قشنگ شعر میخونه...فرهاد شهرزادُ میگم...
میگه: 
تو با قلب ویرانه ی من چه کردی ؟
ببین عشق دیوانه ی من چه کردی ..!
.
در ابریشم عادت آسوده بودم
تو با بال پروانه ی من چه کردی ..
.
ننوشیده از جام چشم تو مستم (این بیت من رو کن فیکون کرد... :] )
خمار است میخانه ی من چه کردی...
.
مگر لایق تکیه دادن نبودم؟
تو با حسرت شانه ی من چه کردی..
.
مرا خسته کردی و خود ، خسته رفتی 
سفر کردی، با خانه ی من چه کردی 
.
جهان من از گریه ات ،خیسِ باران
تو با سقف کاشانه ی من چه کردی....
.
عاخ عاخ...درد گرفتن قلب تو این بارون آخرای زمستون...

۲۶ اسفند ۹۷ ، ۱۴:۲۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

روزمرگی لعنتی

متنفرم از روزهای تکراری.
روزهایی که صبح برای نماز بیدار میشم ،بعد دوباره میخوابم تا ساعت ۸ ،۹. بلند میشم صبحونه ی مزخرف میخورم چون اصلا شاد و خوشحال نیستم که برای خودم کیک درست کنم با آب پرتقال! بعدش همینجوری مداوم میرم اینستاگرام، اکسپلور اینستا، چک کردن تو ،چک کردن تگ لیستت، استوری و پست دیدن، رفتن به تلگرام...و بعد همین چرخه ادامه داره.تا موقعی که باید بلند شم و بگم بسه دیگه...البته اون زمانی که بخوام بس کنم هیچ وقت نمیرسه! 
نمیدونم چرا هیچ وقت ادم درست و حسابی نشدم... آیده آل من همیشه این‌بوده که صبح زود بیدار بشم.برم ورزش کنم ،بیام‌ خونه ،برای خودم آب پرتقال بگیرم و صبحونه ی درست حسابی ای بخورم...بعدش کتاب بخونم و بخونم و بخونم تا ظهر ، ناهارم رو با سریال مورد علاقه ام‌ببینم ، بعدش یه فیلم سینمایی، بعدش کتاب و کتاب و کتاب.شایدم این وسط مسطا برم بیرون...یا یه موسیقی گوش بدم.یا شعر بخونم...
ولی چرا هیچ وقت اون طوری که میخواستم نشد؟
خب جوابش رو خودم میدونم...
چون خودم‌نخواستم....چون تلاش نکردم...چون دل نکندم....
می کَنم دلم رو ...قول میدم.
اگه بخوام تو سال جدید یه تغییر تو خودم ایجاد کنم شاید همین باشه..!
تگ لیست ۹۸ من تا حدودی داره تنظیم‌میشه.
خدایا من از این روزمرگی حالم بهم میخوره...
میدونم که میدونی،بهم قوت بده:)
+مستدام
۲۶ اسفند ۹۷ ، ۱۳:۴۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

شروع...

شروع میکنم به اسم الله...

سلام و خداحافظی بلد نیستم. چون این فضا رو ساختم تا بتونم باهاش دغدغه ها  ،مسئله ها و روزمره ها و مغزنوشته هام رو بنویسم.

پس سلام و خداحافظی نمیخواد.

درباره ی اسم هزارتو ،هم بیشتر خواهم نوشت ؛ هم متوجه خواهند شد.

+مستدام

۲۵ اسفند ۹۷ ، ۲۲:۱۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو