شبیه به" هزارتو" می مانم...

181

حالا من در بیست سالگی به این نتیجه رسیدم که ثروت بهتر از علم است. مشخضا بهتر از علم است وقتی من حالا رد جایی ایستاده ام که از درس خواندنم، از علمی که درخال یادگیری آن هستم هیچ لذتی نمیبرم.

دروغ است بگویم هیچ لذتی نمیبرم. اما حس میکنم گاهی وقت ها وقتم را بیخودی برایش هدر میدهم وقتی میتوانم ان را در زمان سریع تری یاد بگیرم. یا مثلا الان چه کاربردی برایم دارد؟ هیچ هیچ هیج.

شاید هم تقصیر من هم بوده که کم خواندم و یللی و تللی کرده ام. ولی حس میکنم سرمایه‌گذاری کردن در دانشگاه کار واهی است. من نباید خودم رو وابسته به دانشگاه کنم.

میدونی مساله اینجاست که فکر میکنم همش بخاطر اینه که من دنبال ایدئال‌گرایی‌ام :))) و دارم پاره میشم سرش. انقدر دارم پاره میشم که معلومه. معلومه یهویی لحن متنم عوض میشه.

برای اینه  که من هنوز عین احمقا دنبال معدل الف شدنم و اگه این ترم اون دختره از من بهتر بشه من میشم دوم! درصورتیکه باید اول باشم. آره دقیقا این مساله‌ی منه..

۱۱ خرداد ۹۹ ، ۲۳:۰۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

180

بهش گفتم. نمیدونی چقدر سخت بود برام. اینترنت رو قطع کرده بودم یه جایی تو ویسایی که داشتم امتحانی میگرفتم به خودم گفتم: فاک فاک فاک سارا حرفات بزن کاری نداره و اینا. :))) 

گفتم بهش که از ناراحت شدم بخاطر اینکه هربار گفتی خوبی. و ادامه دادم.

اونم در جواب با آرامش گفت که بخاطر این بود که اون تایمایی که می‌پرسیدی خوب بودم.

حالم خیلی بهتره الان

 

 

میدونی فکر میکنم که واقعا حساس و سنستیو بودنم چقدر دردناک میشه یه وقتایی. انگار یکی راه نفسم رو می بنده .. واقعا اذیت میشم بخاطرش. هیچ وقت هم نخواستم آدمی باشم که همه چیز رو همینجوری رها کنم.. هیچ وقت.. ولی چون همیشه دنیال تعادل میگشتم تو زندگیم، اینجا هم بدستش نیاوردم و دارم عن حساس بودن رو درمیارم!

۰۹ خرداد ۹۹ ، ۱۸:۰۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

179

بهم پیام داده بود، همون ساعت ۱:۵۰ دیقه، که از فردا میشه دو هفته و قرنطینه‌م رو می‌شکونم و اینا. گفت که یکشنبه نوبت چشم‌پزشکی داره.

من چیکار کردم؟ سین نزدم. و تا الان هم نزدم. دارم درسم رو می‌خونم. برای خودم شیرموز درست کردم تو ماگ مینیونی نشستم دارم از هوای خرداد و پنجره‌ی باز لذت می‌برم.

وقتی آنلاین شدم میرم بهش میگم که از دستش ناراحت بودم. میگم بهش!

۰۹ خرداد ۹۹ ، ۱۶:۲۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

178

دیگه کافیه.
بهش حتما میگم که از دستش دلخورم. حتما بهش میگم.
فعلا هم کاریش ندارم. به پیام و اینا نمیدم. خودش خیلی علاقه داشت بیاد بگه.

۰۹ خرداد ۹۹ ، ۱۳:۰۷ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

۱۷۶مین

به من میگه داره می‌میره از خواب و شب بخیر. نیم ساعت بعدش تو اینستا برام یه کلیپ میفرسته. البته که بهش نمیگم تو مگه‌ نگفتی میخوای بخوابی و فلان. چون‌ نمیخوام حس امنیتش رو از دست بده. ولی بازم حس خوبی نمی‌گیرم ازش امشب. 
امیدوارم فردا روز بهتری باشه.

ساعت ۳:۳۰ نیمه‌شبِ ۹ خرداد

۰۹ خرداد ۹۹ ، ۱۱:۱۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

175مین

*/*/  به تاریخ 4 آپریل برام نوشت:

 

دلم برات تنگ شده
نمی‌تونم این‌جوری اصلا
از پیام‌دادن دیگه داره بدم میاد
#حضورت

 

*/*/منم بعدا برای خودم نوشتم:

 

 حس میکنم جاهامون عوض شده.

 

 ساعت 5 صبح / 16 فروردین

۰۹ خرداد ۹۹ ، ۰۰:۲۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

174مین

*/*/ این روز فکر کنم همون روز آخره. که بعدش از تلگرام کلا رفتم. و بشدت غمگین بودم. روزایی که نبودم که 10 روز شد خیلی خیلی حالم خوب بود. خیلی.

 

 

احساس میکنم نمی‌خواد حرف بزنه باهام.
احساس می‌کنم دارم بیهوده تلاش می‌کنم.
چرا نمی‌خواد حرف بزنه باهام؟
چیکار کردم؟
چرا در جواب ویس ۲۰ ثانیه‌ای فقط یه ایموجی فرستاد؟
چرا وقتی براش آهنگ می‌فرستم توجه نمی‌کنه؟
چرا وقتی بهش گفتم اون پادکست رو گوش کنه گوش نکرد؟
چرا هی باید بهش یادآوری کنم که بهم توجه کنه؟
چرا دیشب تو جواب ویس‌هام گفت نمی‌دونم چی بگم؟
خسته‌ش کردم؟
عصبی‌ش میکنم؟
نمی‌تونم براش کامل باشم؟
ناراحتم.

چیکار کنم؟
شایدم اینا احساسات منه، توهمه.
نمیدونم بخدا نمیدونم.

قبلنا وقتی ویس میداد صداش سرحال و قبراق بود. الان هر وقت ویس میده خسته‌ست

 

27 اسفند 98

 

 

۰۹ خرداد ۹۹ ، ۰۰:۱۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

173 مین

*/*/ تسلیم شدم به همین راحتی!

 

تسلیم شدم. به همین راحتی. خاله ب کرونا گرفته‌. اینستاگرام رو نصب‌ کردم. رفتم تو اون اکانت فیکه، ازش خسته شدم، اومدم بیرون، رفتم تو اکانت خودم، دیدم دوتا پست فرستاده؛ اولش نمی‌خواستم کلا ببینم که چی فرستاده، نمی‌خواستم دایرکت هیچ کس رو چک کنم، م.ع منشنم کرده بود، فضولی‌م گل کرد، رفتم دیدم که چی گذاشته، یه ذره بیشتر موندم، و دیدم که واقعا دلم میخواد ببینم چی برام فرستاده، بازش کردم! و بعدش تلگرام رو هم ریختم. باورت میشه که ‌تو تلگرام هیچ پیامی بهم نداده بود؟:) باورش سخته‌. همین جور که داشتم اسکرول می‌کردم و پیامش نبود، حتی یه احوال‌پرسیِ ساده! گرمم شد، گُر گرفتم، آتیش می‌بارید، عرق می‌کردم و نمی‌تونستم حرارت بدنم رو تحمل کنم. غیرقابل باور بود برام. غیرقابل باور. من تازه انتظار داشتم که بهم اسمس بده:)) تو چه دنیایی سیر میکنی؟:))

۱۴ مارچ ۲۰۲۰
۲۴ اسفند ۱۳۹۸

 

دلم برای خودم سوخت!

۰۹ خرداد ۹۹ ، ۰۰:۱۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

172مین

*/*/ این رو هم همون روز نوشتم، جندساعت بعدتر.

 

حالم بهتره، درواقع خیلی بهتره. آرامش روانی دارم و اونقدر غم ندارم. سرم رو به چیزایی گرم می‌کنم و این مابین منتظر پیامِ "س"م. ولی نه اونقدر. یعنی اگر‌بهم پیام نده اصلا زیاد ناراحت نمی‌شم. ناراحت میشم ولی زیاد نه. چون روانم آرامش داره زیاد برام مهم نیست.
الان دارم فکر میکنم که باید باشه! من می‌خوام با این ادم زندگی کنم. نباید بهش بگم؟ ولی نه. دارم فکر میکنم شخصیتم به مهرطلب نزدیکه، و نمی‌خوام باشه. پس سعی میکنم آروم باشم و به این فکر کنم که دوری سخته و فضای مجازی گند میزنه به رابطه. مخصوصا که "س" زیاد اهل تعامل جدی فضای مجازی نیست.
آرومم. تا حدودی.

۱۴ مارچ ۲۰۲۰
۲۴ اسفند ۱۳۹۸

 

*/*/ یه چیزی که همیشه ازش رنج می‌بردم حتی همون اوایل ارتباطمون، همین بود که اصلا عادت نداره و خوشش نمیاد که تو فضای مجازی و تلگرام و اینا صحبت جدی داشته باشیم. و من از همون اول با این مساله مشکل جدی داشتم. چون من واقعا خیلی وقتا ترجیح میدم اینطور ارتباط برقرار کنم. کلا حرفهای ما تو تلگرام و اینا به هیچ نتیجه ی خاصی نمیرسه. من آدمی ام که از صحبت و گفتگو با زهرا نهایت لذت رو می برم ولی تابحال خیلی کم پیش اومده که با "س" این حس رو تجربه کنم. نمیدونم شاید هم دارم مقایسه میکنم. اصلا هرچی. غمگینم بابتش.

۰۹ خرداد ۹۹ ، ۰۰:۱۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو

171 مین

*/*/ یه خورده میخوام از آخرین باری که ناراحت شدم و بخاطرش یه هفته کلا از تلگرام رفتم بنویسم. دقیقا دلیلش خودش بود! ولی دارم فکر میکنم که اون موقع واقعا چه توقعاتی داشتما =)) واقعا نابجا بود!

 

تلگرام و اینستا و توییتر رو پاک کردم؛ دلیلش کاملا بخاطر "س" بود. من دیگه واقعا نمی‌تونم اینطوری ادامه بدم، احتمالا خل شم.حسِ خوبی ازش دریافت نمی‌کنم. فاصله بدترش کرده، خیلی جاها ممکنه حرف هم رو نفهمیم، بدترش اینه که ازش انتظار و توقع دارم. مزخرف‌ترین اتفاق. ازش انتظار دارن بیاد بهم بگه:دوستت دارم! دلم برات تنگ شده! یا حتی آهنگ بفرسته، بهم توجه کنه، بیشتر از هروقت دیگه. هر چی هر چی هر چی. ولی این‌کارو نمی‌کنه. اصلا خیلی وقتا احساس می‌کنم چون فهمیده دوستش دارم، خیلی بیشتر از خیلی داره اینجوری رفتار می‌کنه. نمی‌دونم. ۲۷ روزه که ندیدمش. آخرین بازی که بهم گفت دوستت دارم یه‌جورایی مجبورش کردم، تو اون پیامم صراحتا گفتم که دلم تنگ شده برای اینکه بگی دوستت دارم! و خب بعدش گفت :)
خب، حالا اینارو پاک کردم تا یه‌جورایی راه ارتباطی‌م رو باهاش قطع کنم. می‌خوام ببینم براش اصلا اهمیتی داره که من فردا اصلا آنلاین بشم یا نه؟ یه احتمالی وجود داره، و اونم اینه که بهم اسمس بده یا تو واتساپ پیام بده و بگه: کجایی؟ یا چرا نیستی؟ یا چیزی شده؟ یا هر چی! بعدش من بگم: حوصله ندارم!
و بعدش بگم که خسته شدم. نمی‌دونم می‌خواد برداشت کنه که دمدمی‌مزاجم یا هر زهرمار دیگه؛ بذار برداشت کنه. این منم و نمی‌خوام حرف‌هام و احساساتم رو مخفی کنم. بلند فریادشون می‌‌زنم. شاید بعدش بهش گفتم که: یه فکر زده به سرم، و اونم اینه که بیا باهم حرف نزنیم، تا وقتی که بتونیم همدیگرو ببینیم. مثل اون سری. نمی‌دونم چقدر عملی یا درسته. فقط به سرم زد.
ولی خب یه احتمال به همین اندازه قوی وجود داره که اصلا براش مهم نباشه که بخواد بدونه. و اصلا هیچ ریکشنی نشون نده. که خب سارای سیاهِ بدبین رو این احتمال "باید" سرمایه‌گذاری کنه تا فردا خودش رو به گا نده.

۱۴ مارچ ۲۰۲۰
۲۴ اسفند ۹۸

۰۹ خرداد ۹۹ ، ۰۰:۰۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شبیه به هزارتو